دو بال مديريت جهادي
بازگشت به مديريت جهادي چندياست كه به عنوان راهكاري براي بهينهسازي اداره كشور و عبور از مشكلات مطرح شده است. مقام معظم رهبري هم اخيرا در پيام نوروزي خود مسئولان را به «مديريت جهادي» در كشور توصيه كردند. اما مديريت جهادي چيست و چه تفاوتي با ساير مدلهاي مديريتي دارد؟ براي پاسخ به اين سوال بايد قدري به عقب برگرديم و سيستم اداره كشور را در شرايط سخت اوايل انقلاب و نيز دوران دفاعمقدس مورد واكاوي قرار دهيم.
دوراني كه نمونه اصيل عملياتي شدن مديريت جهادي در كشور بود و انقلاب و نظام با به كارگيري اين مدل مديريتي توانست از گردنههاي سخت به سلامت عبور كند و پايههاي خود را تثبيت كند. بهطور كل مديريت جهادي حاوي دو خصيصه ديني و انقلابي در كنار استفاده از روشهاي عقلاني براي پيشبرد امور است.
اين نوع مديريت قطعا بدون برنامهريزي و تدوين طرحهاي علمي ـ عملياتي امكانپذير نيست ضمن اينكه نميتوان چنين مدلي از مديريت را از ارزشهاي ديني و انقلابي خالي كرد. اگر خصيصه ارزشي و انقلابي و ديني را از مديريت جهادي بگيريم به مديريت بيمحتواي مدلهاي غربي تبديل ميشود و اگر ويژگي عقلاني و منطقي بودن را از آن بگيريم به مديريتي احساسي و فاقد معيارهاي لازم براي رسيدن به هدف تبديل ميشود.
براي روشنتر شدن چند و چون «مديريت جهادي» لازم است به شرايط فعلي مديريت كشور اشارهاي داشته باشيم. اكنون شاهد هستيم كه بسياري از حوزههاي استراتژيك كشور از اقتصاد گرفته تا سياست بدون برنامهريزي و طرحهاي علمي- عملياتي به پيش ميرود. اين نوع مديريت همانطور كه ميبينيم دستاورد مناسبي كه در حد لياقت مردم، نظام و كشور باشد در بر نداشتهاست. از همينرو ايجاد و خلق «مديريت جهادي» در چنين برههاي اهميت بسيار بيشتري پيدا ميكند. اين اهميت زماني نمود بيشتري پيدا ميكند كه گوشه چشمي به مديريت اجرايی كشور كه دچار رخوت شده داشته باشيم.
چيزي كه قابل كتمان نيست، اين است كه مديريت و برنامهريزي فعلي كشور ديگر عملي نبوده و نيازمند تغيير است. همانطور كه مقام معظم رهبري هم توصيه كردهاند ما در سالي كه مزين به حماسه اقتصادي و سياسي شده نيازمند مديريت متفاوتي هستيم. حال سوال اينجاست كه ما براي رسيدن به «مديريت جهادي» بايد چه راهكار و مسيري را در پيش بگيريم. گاهي ديدهايم كه برخي براي تحول در مديريت كشور از هر نظر، به سمت مفاهيم غربي كه سازگار مناسبي هم با فرهنگ ديني- ارزشي ما ندارند روي آوردهاند. چنين تفاوتهايي در مديريت قطعا پس از چندي تاثيرات منفي از خود بهجاي گذاشتهاند. پس ما در ايجاد «مديريت جهادي» بايد بيش از پيش به داشتهها و اولويتهاي خود توجه كنيم و از تواناييهاي فرهنگي، ديني، ارزشي خود استفاده كنيم. ما بايد در مديريت جهادي از دادههايي كه با عرف و فرهنگ ما هماهنگ است استفاده كنيم. براي مثال در حوزه اقتصاد ما بايد به سمت مديريت كلان و خردي حركت كنيم كه بيشتر بر پايه اندوختههاي علمي و ديني خودمان بنا شده باشد، نه اينكه مفاهيمي غربي را در نظر بگيريم كه پس از چندي اقتصاد ما را از شكل و فرمي كه بايد داشته باشيم خارج كند. مسلما ايرانيان در سالهاي پس از انقلاب و در دوران جنگ تحميلي بهخوبي با مديريت جهادي و فرهنگ جهاد آشنا شدهاند و در اين راه درسهاي بسياري آموختهاند. اين درسها در اين برهه زماني كه نياز شديدي به «جهاد و مديريت جهادي» احساس ميشود براي ما كارايي بيشتري پيدا خواهند كرد.
پتانسيلهاي ما در طول سالهاي گذشته براي نمود پيدا كردن فرهنگ جهادي مغفول ماندهاست و اولين قدم در ايجاد مديريت جهادي تلاش براي استفاده و توجه به اين پتانسيلهاست. ما بايد باور كنيم كه پتانسيل و توانايي علمي، فرهنگي، ارزشي و ديني ايجاد تحول و جهاد در مديريت كشور را داريم و بايد نشان دهيم فرهنگ ديني ما در مديريت كشور توانمند و تاثيرگذار است. از همينرو اين روزها نياز است كه ما به فرهنگ جهادي خود رجوع كرده و چرخ اقتصاد، سياست و فرهنگ كشور را بار ديگر بهتر از پيش به حركت در آوريم.
نويسنده : عبدالكريم رجبي |